امشب هم باز صدای من ضبط شد امشب در مورد مردی صحبت کردم براتون که امیدی در قلبش زنده نبود ایمانی در وجودش شعله ور نبود در واقع فقیر بود! متن امشب از مجله هنری ژوان هست ممنون از متن های زیباشون 🙂

مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچ گاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان در درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت:
ارباب! آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما جهان را اداره می کرد؟
او پاسخ داد: بله
خدمتکار پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آن را همچنان اداره خواهد کرد؟
ارباب دوباره پاسخ داد: بله
خدمتکار گفت: پس چطور است الان هم  به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آن را اداره کند.
به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند
به او اعتماد کن ، وقتی که نیرویت کم است
به او اعتماد کن ، زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی، اعتمادت قوی ترین  چیزها خواهد بود.


Notice: compact(): Undefined variable: limits in /home2/aminkhsc/public_html/blog/wp-includes/class-wp-comment-query.php on line 853

Notice: compact(): Undefined variable: groupby in /home2/aminkhsc/public_html/blog/wp-includes/class-wp-comment-query.php on line 853

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *