سلام من امینم خودم رو طراح گرافیک میدونم ولی خب جرات ندارم بیشتر از حد آماتور به خودم لقبی بدم مثل حرفه‌ای یا پروفشنال و این حرفا اکثرا که خب میاید تو این بلاگ و مطلب من رو میخونید من رو میشناسید یا حالا از شبکه‌های اجتماعی یا واقعیت و تو محیط واقعی طرح‌هام رو اونجا باهاتون به اشتراک میذارم که البته نمیدونم خوشتون میاد یا نه ولی خب اشتراک گذاری میکنم یخورده برا شوآف که بتونم باهاشون پروژه بگیرم چون نزدیک 2 سالی هست که زندگی فریلنسری رو انتخاب کردم و خب سعی کردم توش موفق باشم. من از سال 1375 توی خرداد ماه 27مین روزش چشامو به این دنیا باز کردم بالا پایین زیاد داشتم خودم رو بدشانس[…]

امشب دلم پر بود میخواستم شکایت ببرم به سمت خدایی که میدونم حواسش بهم هست تو مشکلات پشتم بوده و هست همیشه خدایا … نمیدونم من دارم سخت میگیرم یا دنیا سخت شده دلم پره از همه چی از مردمی که فراموش کارن برا میری که حرفش حق بود برای حق گویی خدایا ما این رو نمیخواستیم ما دنبال برقرار کردن حق بودیم زندگی قرار نبود اینقدر تلخ باشه قرار نبود #دوهزارروزحصر از زندگی یه آدم تو حصر و زندان باشه قرار نبود مادری از بچه هاش جدا بشه قرار نبود جوونی یک سال ناپدید بشه قرار نبود من دلم بلرزه وقتی دارم این متن رو میخونم و مینویسم خدایا قرار نبود …

برای امشب یه شعری رو دیدم خیلی خیلی خوشم اومد و جالب و قشنگ بود از حضرت مولانا مخصوصا اینکه تو کار قند و شکر بود و شیرین :p چه جمال جان فزایی که میان جان مایی تو به جان چه می‌نمایی تو چنین شکر چرایی چو بدان تو راه یابی چو هزار مه بتابی تو چه آتش و چه آبی تو چنین شکر چرایی غم عشق تو پیاده شده قلعه‌ها گشاده به سپاه نور ساده تو چنین شکر چرایی همه زنگ را شکسته شده دست جمله بسته شه چین بس خجسته تو چنین شکر چرایی تو چراغ طور سینا تو هزار بحر و مینا بجز از تو جان مبینا تو چنین شکر چرایی تو برسته از فزونی ز قیاس‌ها[…]

امشب هم باز صدای من ضبط شد امشب در مورد مردی صحبت کردم براتون که امیدی در قلبش زنده نبود ایمانی در وجودش شعله ور نبود در واقع فقیر بود! متن امشب از مجله هنری ژوان هست ممنون از متن های زیباشون 🙂 مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچ گاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان در درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب! آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما جهان را اداره می کرد؟ او پاسخ داد: بله خدمتکار پرسید: آیا درست است که خداوند پس[…]

چند روز پیش بود یکی از دوستان عکسی توی اینستاگرام گذاشت که برام خیلی جذاب بود چون عکس یک کتاب با جلدی جذاب و اسمی جالب توش دیده میشد البته خود عکس هم خوب گرفته شده بود :)))) اسم اصلی کتاب پانداری محبوبِ بامبو به دست با چشم‌هایی دور سیاه، در اندریشه‌ی انقراض هست از نشر چشمه عزیز که کاراش رو دنبال میکنم نویسند هم جابر حسین‌زاده نودهی هستن. بخشی از این کتاب رو با هم میخونیم: مامان جان حضرت آقا برایمان چند ظرف خورش سنتی ایرانی فرستاده بلکه پسرش به یاد سنت ها و تاریخ دیرین و باشکوه مملکتش از مهاجرت منصرف شود. روی یکی از ظرف های دربسته نوشته: قرمه سبزی دو نفره. واقعا آدم توی دهه شصم[…]

امشب نمیدونستم چی باید بگم برا همین مجبور شدم از همه چی بگم هر چی که بشه و قابل گفتن باشه مخصوصا چیزهایی که قبل از ضبط دیدم 🙂 سلام امشب قراره از همه چی بگم هدف خاصی ندارم امشب 🙂 از فتوشاپ که یه سری قابلیت خیلی خوب بهش اضافه شده با آپدیت از تیم های ملی و لباس خوشگلی که براشون طراحی شده از ترکیه که هیچی بخوایم بگیم تموم نمیشه ولی فهمیدم وزیر خارجه شون رفته آمریکا گولن رو بیاره برا محاکمه :)))) البته میدونید که گولن به شدت با ایرانیا مشکل داره امیدوارم هیچوقت قدرت مند نشه یکی از آلمان که واقعا متاثر شدم و بعدش متاسف که ایرانی اینکار رو کرده ولی جالبه این همه[…]